بیا با ما به میخانه الا ای پیر فرزانه
بــیــا بــا مــا به مــیــخانه الا ای پیر فرزانه
اگر در کنج محرابت ندیدی صاحب خانه
اگــر بــی خود نگردیدی ز زاد و بودن دنیا
اگر داری به سر آنــی هوای بوی میخانه
ز مسجد تو برون آی و زمانی ساز مستی کن
ز مستی میرسی باری به خلوتهای مستانه
ببینی تو به یک جرعه دو عالم را به زیر پا
اگر آن جرعه ات باشد از آن ساقی دردانه
نــمــانی انــدریــن عالم اگر بـیـنی سرای او
نباشد بر تو جز آنجا سرای سبز و کاشانه
شوی بیخود اگر آنی نه تو جانی جزآن جانی
بماند بر تو جانی ار بــبازی سر تو جانانه
خدایا خــانه ای بــنــما به دور از بودن دنیا
که با تو من درآمیزم به زیر سقف آن خانه
بیا و جان ما بستان ببر با خود به قبل از آنک
شــود عــالم پر از داد مـن بد مست ویرانه
رها را گفته اند اینجا برو بیرون ازین عالم
بخوانندش به هر کویی سبک جانان چو دیوانه