ز نابود جهان بودت هویداست
ز نابود جهان بودت هویداست
مکان و لامکان وجه تو مولاست
ازل آنـگـه نـمـودم سـرمــدیّـت
کـه رویــت پـهـنـۀ عالم بیاراست
به عـالم هر ذره درگـیر ظلمت
به تاریکی درون نـور تو پیداست
ندارد حکـم تو حـاجت به شاهد
درون محکمه عدلت چو برپاست
اگر عـقـبــا بـه آنــی بـوده باشد
هـمـینجا و هـمـینجا و همینجاست
چو بی تو من به سر آرم زمانی
مرا آن لـحــظــه نـابـودن تمنّاست
درایــن دنـیـا روا نـبـود بماندن
رها گشتن ز بودن جان جانهاست