سرزمین مکّه را آرام نیست
سـرزمـیـــن مـکّـه را آرام نیست
باده امـشب در حرا، در جام نیست
بـانـگ قـرآن بر زبان احمد است
گــردشــی خوشتر ازاین ایّام نیست
عـاشـقان ارض و سما را بنگرید
شور ومستیشان که بر فرجام نیست
دور گـردون مـسـت بوی زلف او
مست آن حوری که دُرد آشام نیست
در ازل حق مر به او لولاک گفت
آنــچــه را آغاز نیست، انجام نیست
کـــام خــواهـی تـو درآ در بزم او
هــرکــه شــد مهمان او ناکام نیست